ای کاش گل سرخ نبود

ای کاش گل سرخ نبود
بيتا گنجعلي_ رمان ای کاش گل سرخ نبود، نوشته نویسنده توانمند خانم منیژه ارمین است. که درسال 1378 برای اولین بار انتشار یافته است.
آرمین در سال 1324 در تهران متولد شد، او دارای مدرک کارشناسی در رشته روانشناسی و مجسمهسازی و همچنین کارشناسی ارشد مشاوره میباشد. زمینههای فعالیت او معلمی، مشاوره، پژوهش، کارهای مطبوعاتی، خبرنگاری، گزارشگری و کارهای هنری از جمله سفالگری و نقاشی است.
او عضو هیئت مدیره گروه آبی بیکران هنر است و با مجلات زن روز، پگاه، ندا، ادبیات داستانی و پیام زن همکاری دارد. در سال 64 در بخش ادبیات دفاع مقدس تقدیر شد و جایزه خود را از وزیر ارشاد وقت دریافت کرد.
از جمله آثار منيژه آرمين به موارد زير میتوان اشاره كرد:
- ای کاش گل سرخ نبود، انتشارات سوره مهر؛
- شب و قلندر، انتشارات سوره مهر؛
- نبضم را بگیر همهمه بودن دارد، انتشارات سوره مهر؛
- کیمیاگران نقش، انتشارات سوره مهر؛
-بوی خاك
-سرود اروند رود ؛ انتشارات مؤسسه انجمن قلم ایران؛ داستان دفاع مقدس
-شانزده سال، تازهترین رمان تاریخی منیژه آرمین است كه توسط سوره مهر منتشر شده است.
امیرحسین فردی، درباره او می گوید:
"بی گمان منیژه آرمین، یکی از زنان نویسنده موفق ایرانی است که در آثارش اصالتها و زیباییهای زندگی مردان و زنان این سرزمین دیده میشود. به اعتقاد بنده هنوز آرمین با افق و خواستههای خود در فضای ادبیات داستانی فاصله زیادی دارد. به نظرم چشمداشت او از ادبیات گسترده است و شوقش برای نوشتن و آفرینندگی بسیار و به همین میزان و مقیاس نیز انتظار ما از ایشان افزون و اشتیاقمان فراوان است."
"پشت پنجره های شب گرفته ، دو اسب را به کالسکه بسته اند ، یکی سفید و یکی سیاه، بخاری که از دهان اسب ها بیرون می زند ؛ همچون ابری خاکستری در فضای لاجوردین محو می گردد .
اسب ها خسته اند . نفس نفس می زنند . گویی راهی دراز را پیموده اند ؛ راهی از اعماق زمان از کجا ؟ از کجا او را اینجا آورده اند ؟! جایی که پر از صدای پیرزنی است که یک هفته آواز او در خانه سالمندان پیچیده است . پنجره های بخار آلود و دیوار های سرد و خاکستری پر از انعکاس یک ترانه قدیمی ترکی است که با آهنگی غم انگیز زمزمه شده است:
ایکاش گل سرخ نبود
زرد و پژمرده هم نمی شد
ایکاش جدایی و مرگ
هیچ کدام نبودند".
"اي كاش گل سرخ نبود"، شامل هفت فصل است و شخصیت اول اين رمان زني بنام "گللر" است. او دختر يكي از روحانيان خوش نام مشهد است که پس از دیدار با پسر همسايه به نام "مهدي" به او دل ميبندد، در حالي كه پدرش مخالف اين ازدواج است، اما سرانجام تسليم پا فشاری دختر و پسر جوان ميشود. مهدي افسر ارتش است و پس از ازدواج با گللر و هم زمان با دوران کشف حجاب رضاخان وی را مجبور به کشف حجاب و شرکت در مجالس افسران و نواختن تار و اجرای نمایشنامه می کند، نمایشنامه ای که برای تبلیغات تجدد طلبی اجرا می شود.
نام رمان از یک دوبیتی معروف آذری گرفته شده است:
قیزیل گل المیایدی/ ایکاش گل سرخ نبود
سارالیب سلمیایدی / آنگاه زرد و پژمرده هم نمیشد
بئر آیریلیق، بئر اُلوم / و جدایی و مرگ
هچ بیری اُلمیایدی/ (ایکاش) هرگز وجود نمیداشتند...
این رمان اگرچه همانگونه که خود نویسنده گفته است یک رمان تاریخی نیست ولی در طول داستان به چند واقعه تاریخی اشاره شده است و اوضاع فرهنگی و اجتماعی مردم به خوبی به تصویر کشیده شده است، در واقع خانم آرمین تقابل و رودررویی سنت و مدرنیته را نشان می دهد و تاثیر آن را در زندگی روزمره مردم نشان می دهد. مهدی نماد انسان غریزده و تجدد که از ریشه های دینی و بومی خود بریده و با دیده تحقیر به آن می نگرد، وی گللر همسرش را نیز در مسیر متجدد شدن همراه خود می کند و از او می خواهد که حجابش را بردارد، با مردان معاشرت کند و در مجالس نظامیان تار بنوازد وگللر با انتخاب مهدی به عنوان همسر چاره ای جز پذیرش الزامات جریان تجددطلبی ندارد:
این دستور مهدی بود که با سر برهنه به مهمانی برود "
_ ولی اگر حاج آقام بفهمد، حتماً دق میکند، اگر تا حالا دق نکرده باشد...
_ حرفهای کلثوم ننه را ول کن، اگر بخواهی دنبالهروی آنها باشی باید سوار کجاوه شوی. گللر جان پدران ما نمیخواهند بپذیرند که دنیا عوضشده
_ ولی من خجالت میکشم. از فکرش هم به خودم میلرزم. آخر من چطور با سر برهنه بروم جلو نامحرم؟
_ چند نفر از زنهای صاحبمنصبان که بیحجاب شوند، بقیه هم ترسشان میریزد و یاد میگیرند.
_ ولی مهدی...
_ مهدی که همیشه مهربان بود عصبانی شد. نگاه تندی به او کرد گفت:
_ مجبورت نمیکنم، اما اگر میخواهی باحجاب بیایی اصلاً نیا، تنها میروم.
آیا او باید از همه گذشتهها، پدر، مادر و همهٔ چیزهایی که با گوشت و پوستش آمیخته بود، جدا میشد و از این مرد اطاعت میکرد؟ درست است که مهدی گفته بود مجبورش نمیکند، ولی او مجبور بود! نمیتوانست شوهرش را بفرستد وسط فوجی از زنها و خودش در خانه بماند، بشود یک خانم خانهدار؛ و یادش افتاد که مهدی بارها گفته بود: از زنی که بوی پیازداغ بدهد متنفرم."
تفاوت غربزدگان خود باخته با مردمانی که هنوز ریشه در فرهنگ سنتی دارند در چند جای داستان نشان داده شده است:گللر یاد همسایه های قبل افتاد که وقتی از آنجا آمد، مثل غریبه ای با او رفتار کرده بودند. حالا غریبه هایی را می دید که مثل خواهر و برادر به او کمک می کردند."
منیژه آرمین به این دلیل که هم روانشناس است و هم یک زن، شخصیت پردازی خوبی خصوصا در مورد زنان داستان دارد، زنان در رمان" ای کاش گل سرخ نبود" همان هایی هستند که باید باشند و در آن دوران بوده اند و این مزیت داستانهای وزین با رمان های سخیف و کم ارزش است.